تبسم عشق ...... مادر

اتفاق هايي هست كه حسرت آن هميشه باقي مي ماند مثل حسرت يك بار ديگر بوسيدن دستان مهربان مادر


دوباره قدم‏هاى خسته‏ام در پى جاده‏اى است كه به تو

 مى‏رسد...

پلک های سنگينم لذت طلوع خورشيد را از من گرفته‏اند...

 در پى قاصدكى هستم...

 قاصدكى نرم و سبك ‏بال كه در سكوت تيره‏ام قدم نهد...

 قاصدكى در نقش يك ستاره، در آسمان سيه‏ فام خاطرم...

ديگر درخشش چشمان ستاره‏ها هم خشنودم نخواهد ساخت!!!

 هميشه درهمه لحظه‏ها، نام و يادت، تنها ريسمانى است كه به

آن چنگ زده‏ام...

 زير باران مهرت، مى‏بارم و در پناه دست‏هاى ابی ات قرار

مى‏گيرم و چه زود

 به خاطر می آورم که هميشه از تمام دنيا، تو را داشته‏ام...

باز هم مى‏خواهم ببارم...

بارشى به اندازه تمام وسعت دلتنگى‏ام و خوب مى‏دانم كه تو

 بهترين همدم براى لحظات تنهايى‏ام  بودی...

دست‏هاى سردم، در جستجوى گرماى وجودت، همه جا را

مى‏كاود ولی تورا نمیابد...

قاصدك‏ها قاصدک ها!!!

 جاده‏اى كه به منزلگاه امن او مى‏رسد، نشانم می دهيد!!!

من گمشده ای دارم ...

نوشته شده در یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:,ساعت 7:8 توسط رز سرخ|


آخرين مطالب

Design By : Pichak