تبسم عشق ...... مادر

اتفاق هايي هست كه حسرت آن هميشه باقي مي ماند مثل حسرت يك بار ديگر بوسيدن دستان مهربان مادر

در مکّه دیدم


خدا چند سالی ست که از شهر ِ مکّه رفته ...


و انسانها به دور ِ خویش میگردند

 

در مکّه دیدم


هیچ انسانی به فکر ِ فقـــیر ِ دوره گرد نیست!


دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان ِ خویش را بـــزُداید


غافل از اینکه آن دوره گرد، خود ِ خدا بود!

 

 

در مکّه دیدم، خدا نیست!

 

و چقدر باید دوباره راه ِ طولانی را طی کنم

 

و درهمان نماز ساده ی خویش، تصور ِ خدا را در کمک به مردم جستجو کنم

 

آری ...

 

شاد کردن ِ دل ِ مردم ، همانا برتر از رفتن به مکّه ایست

 

که خدایی در آن نیست ...!

 

حسین پناهی

 

نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:,ساعت 15:12 توسط رز سرخ|

سحر برخیز تجدید وضو کن

 

به آب توبه خود را شستشو کن

 

اگر خواهی شوی پاک از پلیدی

 

به درگاه خدای خویش رو کن

 

به شکر نعمتش تا می توانی

 

لبت را آشنا با ذکر او کن

 

در رحمت به رویت کرده حق باز

 

به او رو آور و دفع عدو کن

 

گدای درگه حق شو به عالم

 

گدایی گر کنی با آبرو کن

 

هرآنچه درد دل داری به عالم

 

سحر با حقتعالی گفتگو کن

 

اگر خواهی تو فیض از محضرحق

 

از او توفیق طاعت آرزو کن

نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:,ساعت 9:27 توسط رز سرخ|






 
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکے آمد و گفت :
 

سـه قفل در زندگے ام وجود دارد و سـه کلید از شما مےخواهم.


قفل اول اینست کــه دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.


قفل دوم اینکــه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.


قفل سوم اینکــه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.


شیخ فرمود :


برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان.


برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.


برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.


جوان عرض کرد: سـه قفل با یک کلید ؟!


شیخ فرمود : نماز اول وقت « شاه کلید » است !

نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:,ساعت 8:52 توسط رز سرخ|

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

 

هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار؛

 

رمضان ماهى است كه ابتدايش رحمت است و ميانه‏اش مغفرت و پايانش آزادى

 

از آتش جهنم.

                                  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:,ساعت 8:49 توسط رز سرخ|

هنوز هم هر جا نامت را می‌شنوم...


به لرزه می‌افتم ماد­رم...


هر جا مادری را با فرزندش می‌بینم..


زیر لب می‌گويم من هم روزی مادر داشتم...


من هم روزی گرمای وجودش را داشتم...


مادرم ­ کاش می‌دانستی این روزها بیشتر از گذشته به وجودت احتیاج دارم..


اما می‌دانم تو هنوز هم پیش خدا واسطه‌ي حل مشکلات من هستی...


این اطمینان را، از آرامش قلبم دارم...

 

روحت شاد و آرام مادرم ...



 

با توام مادرم



 

نوشته شده در سه شنبه 26 فروردين 1393برچسب:,ساعت 14:21 توسط رز سرخ|

ایستادن اجبار کوه بود،



رفتن سرنوشت آب



افتادن تقدیر برگ


و صبر پاداش آدمی...



پس بی هیچ چشم داشتی


حراج محبت کنیم که


همه ی ما خاطره ایم!

نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:,ساعت 10:12 توسط رز سرخ|

خدایا...

غـ ـم خوردم به مقدار کافی ...

ممنون...

میل ندارم دیگر...

میشود یک استکان مـ ـرگ
برایم بریزی...؟

 


 



 
 
خیلی وقت است فراموش کرده ام …

کدامیک را سخت تر می کشم … ؟

رنج !

انتظار !

یا نفس را …

نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:,ساعت 10:9 توسط رز سرخ|

تمام پرانتزها را میبندم ،

توضیح اضافی نمیخواهد

رفتنت


 

 




سخت است

فراموش کردن کسی که

با او همه چیز و همه کس را

فراموش می کردم
...!


 
نوشته شده در دو شنبه 18 فروردين 1393برچسب:,ساعت 9:48 توسط رز سرخ|

 

عيدتان مباركباد

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 15:20 توسط رز سرخ|

عاشقی را نذر چشمان تو کردم ای بهار

من برای با تو بودن گریه کردم ای بهار




در زادروز زندگی:


شکوه نوبهاران را ، این کوچ جاودان را و این آفرین روزگاران
 
را به نظاره می نشینیم .

باشد که ایزدان نیک کنش ، تخمه ی فره ایزدی را در بی کران
 
دلهامان بکارند که همه

فرهمند شویم و نیک کنش .

ایدون باد که روان آفرینش خشنود باشد از گفتار و پندار و
 
کردارمان از آن روی که فره ایزدی به فره

وشی نیک درآمیزد و نیکی آفریند .

شاد روزان فروردین ، نوروز کوچک و نوروز بزرگ ، یادگاری
 
از خدایگان ایران زمین

بر ایران پرستان پاینده و شاد باد .



 

]

 
نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 15:18 توسط رز سرخ|

گفتم خدايا از همه دلگيرم                گفت حتي من؟

گفتم نگران روزيم                           گفت آن با من

گفتم خيلي تنهايم                             گفت تنهاتر از من؟

گفتم درون قلبم خاليس                    گفت پرش كن از عشق من

گفتم دست نياز دارم                         گفت بگير دست من

گفتم از تو خيلي دورم                        گفت من از تو نه

گفتم آخر چگونه آرام گير                 گفت با ياد من

گفتم با اين همه مشكل چه كنم؟          گفت توكل به من

گفتم هيچ كسي كنارم نمانده                گفت بجزمن

گفتم خدايا چرا اينقدرميگويي من؟

گفت چون من از تو هستم و تو از من !!

 

نوشته شده در یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:,ساعت 15:7 توسط رز سرخ|

 

 


 

رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ

 وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ

وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ

  سُلْطَانًا نَصِیرًا

«پروردگارا! مرا (در هر کار) با صداقت وارد کن،

و با صداقت خارج ساز!

و

 از سوی خود، حجتی ياری کننده برايم قرار ده!»

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:,ساعت 15:3 توسط رز سرخ|

 

 

 

 

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن .

 

 

 ماندلا

نلسون ماندلا



نوشته شده در شنبه 12 بهمن 1392برچسب:,ساعت 9:16 توسط رز سرخ|

بايد بدجنس باشي..!!

 تا عاشقت باشن……!!

بايد خيانت كني………!!

  تا ديوونه ات باشن…!!

بايد دروغ بگي……………!!

تا هميشه تو فكرت باشن…!!

بايد هي رنگ عوض كني……!!

تا دوسِت داشته باشن…!!

اگه ساده اي …!!

…اگه باوفايي…!!

….اگه يك رنگي…!!

هميشه تنهايي

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 14:4 توسط رز سرخ|


امروز با هم بودن را تجربه می کنیم و شاید فردا به یاد هم بودن را، پس

 امروز را

بیا زیبا

زندگی کنیم، به حرمت خاطرات فردا!

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 14:2 توسط رز سرخ|


 


 


 

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 13:57 توسط رز سرخ|

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 13:55 توسط رز سرخ|


  

نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 13:37 توسط رز سرخ|


       

    یادم باشد زندگی را دوست دارم. 

  

  یادم  باشد  قلب کسی را  نشکنم. 

   

 
یادم باشد زمان، بهترین  استاد است.

  

 
یادم باشد که عشق  کیمیای زندگیست.  



 
یادم باشد پاکی کودکیم را از دست  ندهم.  

  

  یادم باشد  زندگی، ارزش  غصّه خوردن  ندارد.

    

  یادم باشد  پل های  پشت سرم  را  ویران  نکنم.

    

 
یادم باشد  هیچگاه  از راستی نترسم  و نترسانم.

    

  یادم باشد از بچّه ها  می توان خیلی چیزها  آموخت. 

  

  یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام.

    

  یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود.

  

  یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها، دل من، دل نیست.

  

 
یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی  دشمنم شود. 

 

 
یادم باشد از چشمه،درس خروش بگیرم و از آسمان، درسِ پـاک زیستن.

  

  یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه میتوانند مهربان و دلسوزباشند.

  

 
یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم.  
 


 
یادم باشد گره ی تنهایی و دلتنگی هر کس، فقط به  دست دل خودش باز می شود. 

 

 
یادم باشد قبل از هر کار،با انگشت به پیشانی ام بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم. 

  

  یادم باشد هرگاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بیزبانی که بسوی . ♥ 
نوشته شده در دو شنبه 9 دی 1392برچسب:,ساعت 13:37 توسط رز سرخ|

قرن هاست؛ جستجو گر آدم هستم؛

 

تا لذت خوردن یک سیب سرخ را با او تجربه کنم؛

 

قرن هاست ...!

 

مشکل از من نیست؛

 

نه من؛

 

نه سیب سرخ؛

 

نه شیطان؛

 

تو نایاب شدی آدم ...!

 

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 14:39 توسط رز سرخ|

  اي اميد رهايي صدايم را بشنو

 

           صداي واژه هاي مانده در دلم را

 

                      صداي واژه هاي مانده در سکوتم را

 

                               صداي اين واژه هايي که مي لرزند

 

                                          واژه هايي که در اوج نا اميدي

 

                                                   اميد را به تمامي فرياد مي زنند

 

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 9:6 توسط رز سرخ|

خدایاشکرت ..خداجونم ازت ممنونم برای همه مهربانی ها و

 دلگرمی هایت .....

دریای کویر

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 9:1 توسط رز سرخ|

دریای کویر

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 9:0 توسط رز سرخ|

خدایا شکرت ..خداجونم ازت ممنونم برای همه گره هایی که

 

درزندگیم میزنی ..میدونم تا این گره ها

 

 نباشن من نمیتونم خودم رو بشناسم ومهمترازهمه نمیتونم

 

عظمت تورو درک کنم ..ممنونم برای همه

 

داده ها ونداده هات ......

دریای کویر


 

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 8:59 توسط رز سرخ|

خدایاشکرت ..خداجونم ازت میخوام همیشه وهمه جا

پشت وپناهم باشی .....خداجونم خودت محافظم

 باش....

darya

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 8:56 توسط رز سرخ|

darya

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 8:55 توسط رز سرخ|

گاهی باید آرزوهایت را مثل قاصدک

بگذاری کف دستت و

بسپاریشان به دست باد

تا بروند و سهم دیگران شوند …

گاهی بدون گریه ، بغض ، داد و هوار …
 
 
با غرور باید قبول کنی که فراموش شدی
 

خدایا ….

خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم !

شب بیا باهم بریم سراغشون ….

من نشونت میدم ؛

تو ببخششون … !!!

 



گاهی.....



نباید بخشیدکسی را که بارها بخشیده ای ونفهمید....



تا اینبار در آرزوی بخشش تو باشد.....!!!


گاهی...


نباید صبرکرد....باید رها کردورفت...تا بدانند اگر ماندی

...

رفتن را هم بلد بودی......!!!!


گاهی.....



برسرکارهایی که برای دیگران انجام میدهی...


باید منت گذاشت...تا آن را بی اهمیت جلوه ندهند...!!!


گاهی....


باید بد بود....برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند....!!!


و گاهی......


باید به آدم ها رفتنت را متذکر شوی....


تا بدانند که همیشه نمی مانی....


یک جایی....یک روزی که به انتها برسی....


در را باز می کنی وبرای همیشه می روی........!!!!!


 

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 8:46 توسط رز سرخ|

  

 

 

میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر

 


مونده یه مرداب پیر توی دست خاک اسیر

 


منم اون مرداب پیرازهمه دنیا جدا

 


داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پاهام

 


من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم

 


می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم

 


آرزو داشتم برم تا به دریا برسم

 


شب را آتیش بزنم تا به فردا برسم

 


اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر

 


اما از بخت سیاه راهم افتاد به کویر

 


چشم من به اونجا بود پشت اون کوه بلند

 


اما دست سرنوشت سر راهم یه چاله کند

 


توی چاله افتادم خاک منو زندونی کرد

 


آسمونم نبارید اونم سر گرونی کرد

 


حالا یه مرداب شدم یه اسیر نیمه جون

 


یه طرف می رم تو خاک یه طرف به آسمون

 


خورشید از اون بالاها زمینم از این پایین

 


هی بخارم می کنن زندگیم شده همین

 


با چشام مردنم رو دارم اینجا می بینم

 


سرنوشتم همینه من اسیر زمینم

 


هیچی باقی نیست ازم قطره های آخره

 


خاک تشنه همینم داره همراش می بره

 


خشک می شم تموم می شم فردا که خورشید بیاد

 


شن جامو پر می کنه که میاره دست باد

نوشته شده در شنبه 7 دی 1392برچسب:,ساعت 8:43 توسط رز سرخ|

من دوست دارم يكي يكي پلكان هاي رسيدن به خدا را طي كرده

 

و در نهايت به اوج خدا پرستي برسم

 

به اميد آن روز ......

نوشته شده در دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:,ساعت 12:47 توسط رز سرخ|

مدت هاست که خوابت را می بینم ، مدت ها یعنی بیشتر از پنج سال .


به یاد روزهای قشنگ و زیبای دوران نوجوانی می افتم که تمام لحظه هایمان را با هم سپری


می کردیم ، زمان هایی که از هم با خبر بودیم و بهتر بگویم : غمخوار هم .


و آسوده با هم آواز ساده ی زندگی را می خواندیم و با هم راه را طی می کردیم

خیلی دلم برای آن وقت ها تنگ می شود .


با هم

آرزوهایمان را مرور می کردیم


و از آینده ای که قرار بود تا آخرش در کنار یکدیگر باشیم


و دلمان می خواست


هیچ کس در حوالی احوالمان نباشد .


دلم برای حرف های قدیمی مان تنگ است


دلم برای کوچه هایی که با هم عبور می کردیم 


آن خیابان های خیس


و هرآنچه که با هم داشتیم


تنگ است .

نمی دانم 

 هر چه فکر می کنم به یاد نمی آورم


کجای این دوستی را کم گذاشته بودم


اما به خدا اگر ...

 
مادرم


خیلی دوستت داشتم


و با هر معنایی ، و در هر غم و شادی


این را به تو فهمانده بودم .


دوست داشتم در این روزها


آن ده سال را با هم ورق می زدیم

ای کاش


دفتر یادها در باد ورق نمی خورد


و وهم فراموشی


بر زخم هایم اثر می کرد ! 

 

نوشته شده در دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:,ساعت 7:38 توسط رز سرخ|

"جای خالی عزيزان از دست رفته در زیر باران

 بیشتر

احساس خواهد شد"



نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:17 توسط رز سرخ|


هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن



مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،

 



بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت به دنـیـاست

 



تـا سجـده کـنـنـد ... ولـو یـک سـجـده


 
نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:14 توسط رز سرخ|


من..؟!

 


چه دوحرفیه وسوسه

 

انگیزیست.....

 


 این من!

 


 نه زیبایم ، نه مهـربانم....

 


 نه عـاشق و نه محتاج نگاهی...!

 


 فراری از زنان آهن پرست

 


 و مردان مانکن پرست....

 


 فقط برای خودم هستم...

 


 خوده خودم !

 


 مال خودم !

 


صبورم و عجول!!

 


 سنگین...

 


 سرگردان...

 


مغرور...​

 


قـانع....

 


 با یک پیچیدگی ساده

 


 و مقداری بی حوصلگیه زیاد!!!

 


 و برای تویی که

 


 چهره های رنگ شده را می پرستی

 


 نه سیرت آدمی ؛

 


هیچ ندارم راهت را بگیــر و

 بـــــــرو

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:5 توسط رز سرخ|

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:3 توسط رز سرخ|

 

 

 

رب مکن از لطف پریشان ما را

 

 

 

 

 

 

                                     برام دعا کنید ...


 

                                         هر چند که هست جرم و عصیان مار ا

 

ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم

 

                                          محتاج بغیر خود مگردان ما را

نوشته شده در سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:,ساعت 10:38 توسط رز سرخ|

زیباترین معشوق:الله

 

زیباترین کلام:لا اله الا الله
 

زیباترین دین:اسلام
 
 
زیباترین بانگ :الله اکبر
 
 
زیباترین ستون:نماز
 
 
زیباترین خانه:کعبه
 
 
زیباترین مرگ:شهادت
 
 
زیباترین آغوش:مادر
 
 
زیباترین عمل:عدالت
 
 
زیباترین دوست:کتاب
 
 
زیباترین رحمت:باران
 
 
زیباترین سرمایه:زمان
 
 
زیباترین حرف:حق
 
 
زیباترین زینت:ادب
 
 
زیباترین کلمه:محبت
 
 
زیباترین لحظه:پیروزی
 
 
زیباترین جنگ:جنگ بانفس
 
 
زیباترین نیکی:نیکی به پدرومادر
 
 
زیباترین کاردردنیاوآخرت:کمک به بیماران 



 

نوشته شده در سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:,ساعت 10:31 توسط رز سرخ|

نخ از شمع پرسید

چرا وقتی من می سوزم تو آب میشی....؟

شمع جواب داد

مگه میشه کسی که توی قلبمه بسوزه و من اشک نریزم

نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 10:4 توسط رز سرخ|

همیشه به قداست چشمهای تو ایمان داشتم چه

 

کسی

 

چشمهای تو را رنگ کرده است

 

چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟

فرشته ای

 

فقط در قالب یک انسان

 

 

فقط ساده می توانم بگویم با اينكه نيستي در كنارم

 

دوستت دارم روزي هزار بار 

 

 

 

 

مادر

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 14:39 توسط رز سرخ|

پنجره را باز کن و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر

 

 

خوشبختانه باران ارث پدری هیچکس نیست ....

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 14:19 توسط رز سرخ|

 

2Wish...

سلام مادر بزرگ !
 
کاش زنده بودی و می دیدی
 
که بالاخره بزرگترین آرزوی دوران کودکی ام برآورده شد …
 
بدترین آرزویی که یک کودک می تواند آرزو کند :
 
” !بزرگ شدن  “
 
اعتراف می کنم؛
 
کوچک که بودم ایمانم بزرگتر بود
نوشته شده در شنبه 2 آذر 1392برچسب:,ساعت 14:59 توسط رز سرخ|


آخرين مطالب

Design By : Pichak